اومدن مامان جون و مرتب کردن کمد گل پسر
سلام بهترینه مامان....سلام مسافر کوچولوی مامان....خیلی دوستت دارم زندگی من... این روزا گل قشنگ مامان اینقدر توی دلم شیطونی میکنی که دوست دارم از خوشحالی فریاد بزنم ...کلاً در طول روز و شب همش در حال تکون خوردنی عزیزم.... دیروز از صبح که بیدار شدم کلی آهنگ شاد گذاشتیم من و عمه لیلا....بابایی هم که روز کار بود عصری اومد خونه ...جدیداً وقتی میاد با شما هم سلام و علیک گرمی می کنه... امروز بابایی زودتر از من بیدار شد و صبحانه رو آماده کرد بعدشم رفت بیرون دنبال کاراش ...از صبح خیلی دلم گرفته بود کارام رو انجام دادم ..بابایی هم اومد خونه ، ساعت طرفای 12 بود که مامان جون زنگ زد و گفت عصری میاد پیشمون...خیلی وقته که همدیگه رو ند...
نویسنده :
مامان ساره
2:18