قشنگه یا نه ؟ ؟ ؟
سلام عشقم ...سلام نفسم ....
قشنگه مادر ...! امروز وارد هفته 35 شدی و لحظه به لحظه به زمان دیدار نزدیک تر میشیم و من و پدر با تمام عشقمون و با ذره ذره وجودمون این لحظات رو انتظار میکشیم...و رؤیاهامون واسه آیندت پر رنگ و پر رنگتر میشه...
این روزا زود زود ضعف میکنم و بی حال میشم و کمر درد و پا دردم بیشتر شده و اینا همه به من میگن پسری داره مرد میشه و هر وقت تکون میخوری گلم ، من نوازشت میکنم و توی اون لحظه از همه ی دنیا بریده میشم.... و نمیدونی ...نمیدونی چه لذتی داره این لحظات ....
گذشته از این مسائل چیزی که واقعاً به همم ریخته دوریه ....دوری از بابا آرشه که الان یه هفته ای میشه ندیدمش و دلم واسه خونه هم تنگ شده بی اندازه ... به غم بزرگ تو سبنمه که اصلا! به روم نمی یارم ...که تو ناراحت نشی گلم ...اومدم اینجا مینویسم چون تو هنوز تمیتونی بخونی...
با تمام حس این دلتنگیه سخت و زود رنجیهای اعصاب خورد کنم سعی میکنم دنبال چیزای سرگرم کننده باشم ...مدل مو ....رنگ مو ....کاردستی .....و تازه مامان جون یه دونه کشو لباس واست خالی کرده و جالا هم داره به قسمت دیگه از کمد دیواری رو مرتب میکنه واسه تو عزیزم ...
خوش به حالت ...من که این همه سال اینجا بودم اینقدر جا نداشتم ...به قول بابا آرش فکر کنم اینجا واسه خودن موندگار شدی...
دیشب نشستم داخل کشوی لباساتو خوشگل کردم ...ولی نمیدونم طرحی که انتخاب کردم واسه داخلش خوبه یا نه ...اگه بابا آرش اینجا بود خیلی کمکم میکرد جون واقعاً توی کارای هنری سلیقه داره...
دوستای عزیز شما بگید ...این طرح خوبه ادامه بدم یا نه ...منتظر تظراتون هستم...عجله هم دارم...
آخر سر هم همه رو چسب 5 سانتی میکشم...
نظر یادتون نره ...
ای پسرم !
اگر به تو بدی شد ، ببخش و اگر به تو خوبی شد، سپاس بگزار و اگر گرفتار شدی ،شکیبایی کن .