حرفهای با پسرم
مرد کوچکم ارشیای من
فدای قدو بالایت
خوب به حرفهایم گوش کن
حرفهایِ شاید تلخ و سنگینیست
اما باید از همین بچگی ات
برایت بگویم تا در آینده
اماده باشی برای "مرد" شدن
زندگی درس سختی به ادم میدهد و یکی از سخت ترین درسهایش مرد بودن است
تو قرار است مرد خوبی شوی
مرد خوب بودن کار سختیست
مرد بودن درد داره مرد بودن واسه مرد بودن باید کوه باشی اما از جنس ابر. باید سنگ باشی اما از جنس گل
اینکه قوی باشی اما مهربان
صدایت پر جذبه باشد اما نه بلند
اینکه باید یاد بگیری گلیم خودت را از آب بکشی بیرون
و مهم تر اینکه باید تکیه گاه باشی
عزیز دلم
تکیه گاه بودن سخت ترین قسمت مردانگیست
اول از همه باید تکیه گاه خودت باشی
باید از جنس اهن باشی نباید بشکنی نباید خورد بشی باید مرد بودن رو یاد بگیری
اولین اصل زندگیت این باشه پسرم که همیشه یک "مرد" باشی نه "نر" باشی ..
باید جوری زندگی کنی که زمین از راه رفتنت بهت افتخار کنه باید وقتی خودتو توی اینه نگاه میکنی احساس غرور کنی
فرزندم قبل از اینکه مایه سربلندی پدر مادرت بشی باعث افتخار جامعت باش.
یادت باشه که به شعر، به آواز، به عشقت و به رویاهات پشت نکنی، به بچه هات یاد بدهی برای سرزمینشون مفید باشن،. به دست باد و آفتاب میسپارمت تا توی فردایی نه چندان دور، درس عشق و صداقت رو برای سرزمینمون مترنم شی
دوست دارم بهت بگم: پسرم، هرگز برای عاشق شدن دنبال بارون و بابونه نبودم، تو هم نباش. چون گاهی در انتهای خارهای یه كاكتوس، به غنچه ای می رسم كه زندگیم رو روشن می كنه، غنچه ای پر از عطر سیب که مظهر عشقه
دوست دارم بهش بگم: هیچ چیز با گذشت زمان ساده تر نمی شه، فقط ما خسته تر می شیم، و پذیرش چیزها برامون آسون تر می شه، و این تراژدی تکراری شدنه، از روزمره گی و بوی نا گرفتن متنفر باش و گریزان
دوست دارم بهش بگم: همیشه دنبال یه آغوش بی دغدغه به این مشخصات باش، ساده، صمیمی، حقیقی وتاثیرگذار و همیشه همراه خوبی باش برای اطرافیانت و همیشه مراقب داشته هات باش
پدر مادرت را ز یاد مبر.
فرزندعزیزم ارشیا ی نازم
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم...
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی....
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم